|
جمعه 28 / 11 / 1394برچسب:, :: 3:56 AM :: نويسنده : سما
گاهی فکر می کنم چقدر دلم یه آغوش مهربون می خواد. آخرین باری که کسی با تمام وجود بغلم کرد کی بود؟ یه وقتایی به آغوش کشیده شدن رو با چشمای بسته تصور می کنم. همینم شیرینه... نظرات شما عزیزان:
عزیزم من این حست رو خوب یادم هست و می فهمم...
انسان موجودی واقعا ناشناختس وقتی بخواد حتی جهنم رو بهشت می بینه واین کارو فقط عشق می کنه یعنی با چشم عشق فقط خوبیها وزیبایها رو می بینی واون لذت آغوش رو اما شاید شاید اون آغوشه همان آغوشه آرمانهای ما نبود ولی چون ما می خواستیم واین از دریچه عشق بودهمه چیز ریبا به نظر می اومد نمی دونم واضح گفتم یا نه ولی بیخیال اگه متوجه نشدی مشکل از تو نیست مشکل از منه
پاسخ: بله متوجه شدم. دقیقا همینه
چون انطورکه دلت می خواد هست ولی در واقعیت هیچ چیز آنطور که می خوای نیست
پاسخ: اینم حرفیه! ولی نمی تونم بگم زمانی که تجربه ش کردم خیالش از خودش شیرین تر بود. واقعا برام اینطور نبود...
در فضای مجازی جنسیت مهم نیست ونه بشر بودن ونه آدم بودن بلکه انسان بودن مهمه
پاسخ:
به نظر من احساسش شیرین تره تا خود واقعیش
پاسخ: چطور ممکنه؟ راستی ممنونم از پیام خصوصی تون. :) راستش من به یه هم جنس خیلی احتیاج دارم. یه چیزی مثل خواهر...
|